یـــــــاس

یـــــــاس
وبـــــلاگ طرفــــداران یــــاس

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 59973
تعداد مطالب : 56
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1



Click Me Text Click Me Text

بــــم
آه آه آه

شب جمعه هوا سرد
توی خونه ی کاهگلی همه جمع
زن و مرد و بچه و پیر و جوون
تشکارو بغل هم مامان چیده بود
برو بچه های مدرسه ای شاد شاد
که دیگه فردا رو بیدار نمیشن ز خواب
بابا بزرگ بچه ها داشت فکر میکرد
تسبیح توی دستش ذکر میکرد
یه جوون اومده بود واسه ی مرخصی
یکی توی تولد بود یکی توی عروسی
بچه طفل شیر خوره توی بغل مامانش
با این حس امنیت که لولو نیاد سراغش

بابای کوچولوها چشاشو باز کرد
پسر بچه هاشو بوسیدو ناز کرد

ولی میشد یه چیزیو تو چشاشون درک کرد
که امشب با بقیه شبا فرق میکرد

یه دفعه همه چی بهم ریخت
زمین خدا با اون عظمتش لرزید
آسمون داشت روی سر بم میچرخید
دیوارای خونه ها داشت از هم دیگه میترکید
از در و دیوارای خونه ها داشت خون میچکید
خونه های بی استخون نشست کرد خوابید
صدای جیغ و داد آه و ناله رو میشد شنید
میشد ترس رو تو چشای تک تکشون واقعا دید

هر کی این صحنه هارو از نزدیک دید مخش پکید
که چندتا بنده ی خدا زیر آوار شدن شهید
هیشکی نمیخواست بمیره چون همه بودن امیدوار
یکی هنوز بود بدهکار یکی دیگه هم گناهکار
روی مشعیت خدا هیچ وقت نمیشه دست برد
اونی که باید زنده بود اون که باید میرفت می مرد

دخترک کوچولو گفت مامان میترسم
بدو دستتو بیا بگیر تو دستم
دویدن با هم سریع رفتن توی حیاط
ولی اجل دیگه به اونا فرصت نداد
پسر بچه های معصوم توی خواب
کل خونه روی سر اونا شد خراب
ولی بابا از اون جون سالم به در برد
پسر بچه هاشو از زیر خاک بیرون اورد
اون با دست خودش اونا رو دفن کرد
از خداوند بزرگ طلب عفو کرد
که ای کاش که منم باشون میمردم
نه اینکه عاقبت من دفنشون میکردم
ولی حالا دیگه دیر شده بابای من
دیگه از این به بعد نمیشنوی صدای من
همش استرس ، صداهای تپش قلب
صدای فریاد و باز و بسته شدن در
یکی میدوید به شرق یکه میدوید به غرب
همه پا برهنه توی این هوای سرد
یکی توی همین ماجرای پر از درد
جون به جون آفرین تسلیم کرد
همه یکی یکی یک و دو و سه و چهار ...
حالا شمارشون رسید به پنجاه هزار

شهر بم با اون همه نعمات
ارگ بم اون مزرعه مرکبات
همه آدمای پر شور و با نشاط
همه با هم دیگه رفتن زیر خاک

هههه ...... ههههه یییییی.... هههه
هاه .......هااهااه......هاهاوووهاا

بیا خودتو آماده کن واسه ی جهاد
دست بم رو بگیر واسه اتحاد
اگه پول نمیتونی بده دلداری بده
مردم مملکتمونو یاری بده
دستامون میره سمت آسمون
که دیگه زلزله نیاد توی کشورمون

ایرووون


نظرات شما عزیزان:

ارسلان
ساعت19:59---6 دی 1390
عالییییییییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, توسط مــنــصـــور 0251
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :